برف نو سلام ...

 

امروز بالاخره اولین برف بارید. وه !!! که چقدر انتظار کشیدیم ! هرچند مثل آن برف سنگینی که پدربزرگانمان از زمان های دور تعریف می کنند نیست! ولی بالاخره نشانی از شروع دیرهنگام زمستان است !


این اولین برف ذهن مرا سوق می دهد به سمت اولین برف سه سال پیش در تهران ! اولین برف سنگین آن سال بود. دقیقا یادم نیست چه وقت بود ولی زودتر از اولین برف امسال بود !

بعد از اینکه برف حسابی همه جا را سفید کرده بود ، تصمیم گرفتم درس و دانشگاه را به حال خود وانهم و تنها بروم بیرون و در میان برف نو قدم بزنم. هوا داشت تاریک می شد و من نزدیک پارک ملت تهران بودم. تصمیم گرفتم بروم داخل پارک و قدم زدن در میان حجم انبوهی از برف را در آن زمستان هم تجربه کنم!


 

با پیرمردی که او هم گویی مثل من شیفته برف بود و با ولع خاصی برف کوبی! می کرد ، هم صحبت شدیم. بسیار خوش مشرب و به اصطلاح اهل حال بود. ولی سنش زیاد بود . همینطور قدم زنان می رفتیم. سر صحبت را از "برف زمون شاه" باز کرد. و تاکید کرد که برف هم برف آن رژیم !

من هم که علاقه خاصی به گذشته ها داشتم و زمان هایی که زندگی بشر اینقدر ماشینی نشده بود و تکنولوژی جدید دست یک عده جنتلمن بود و خلاصه خیابان های لوکس و خلوت و هر آن چه از فیلم های ایرانی سه چهار دهه پیش دیده ام و شنیده ام ، مقصود خود را یافته بودم و خوشحال !


پیرمردی که همه جای دنیا سفر کرده و از خاطرات کار در کارخانه لوکوموتیو سازی شوروی سابق و زمستان های سرد و برفناک آنجا می گفت و گه گاهی سر از آلمان شرقی در می آورد و آن یکباری که به آلمان غربی سفر کرده بود و از ساختمانهای بلند برلین غربی بسیار خوشش آمده بود! و از دیوار سگ جان برلین !!!

ادامه مطلب ...